عاشق نور سبزم
یه معنویت خاصی داره
مثل نور گنبد فیروزه ای مسجد جمکران که شبا میدرخشه و عاشقشم.
یا محراب و شبستان مسجدمون وقتایی که انقدر با بچه ها گرم صحبت بودیم و زمان از دستمون در می رفت و وقتی به خودمون می اومدیم که آقای خادم چراغا رو خاموش می کرد و نور سبز شبستان تمام فضای تاریک مسجد رو روحانی و پر نور می کرد.
+بابا مخالف نور سبز برای اتاقمه!
دلیلی هم نداره.. یعنی نپرسیدم.
ولی خدا خواست و دو سه ماهی میشه قاب زرکوب و نور مخفیِ ضریح امام رضا بالای سرمه و دیگه قبل از خواب به سقف خیره نمیشم.. چشم میدوزم به نور سبز بالای سرم و
السلام علیک یا سلطان.
++ شب و روزای عید نوروز از طرف خان دایی بهم رسید.
خودشون خادم حرم آقان. گویا اون روزی که خونه ما دعوت بودن بهشون اهدا میشه و ایشونم فراموش می کنن ببرن خونه و موقع بدرقه از روی صندلی عقب ماشینشون بر میدارن و میدنش به من. منم که اصلا و ابدا تعارفی نیستم با یک لبخنده گنده قابو بغل می گیرم و تشکر می کنم.
خیلی یهویی طور.