واااای خدا دیگه این حجم از بدشانسی رو نمیتونم تحمل کنم.... لطفا یکی یه چیزی بده من بکوبم تو سرم یا سرمو بکوبم بهش 😫
امروز صب که از خواب بلند شدم، دلم حرم می خواست، همون جای همیشگی بشینمو یه دل سیر گنبد و گلدسته رو ببینم، از دلتنگیام براشون بگم، از اینکه چرا دیگه مثل قبل زود به زود منو نمی پذیرن؟
بعد زیارت نامه رو بردارم و شروع کنم به خوندم:
السلام علیک یا ولی الله
السلام علیک یا حجة الله
السلام علیک یا نور الله فی ظلمات الارض
.....
تا برسم به زیارت جامعه ی جــــــــــــان....
بعد از خوردن صبحانه به مادرم پیشنهاد دادم، ایشونم قبول کردن که به پابوس آقا بریم.
هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که تلفن خونه زنگ می خوره. حس ششمم گفت یحتمل باید زن عمو باشن!
بعد از اینکه مامان خانمی تلفن و جواب دادن فهمیدم حسّم بهم دروغ نگفته و ایشون اونور خط هستن.
+قضیه از این قرار که این بزرگوار هر ماه یک روز رو روضه ی ماهانه می گیرن.
یه هفته ی پیش یکی از دوستان جیمی سعادت داشتن تا برای زیارت آقا به پابوسشون برن. از حس و حالشون نوشته بودن. اونجا من به حالشون غبطه خوردم و گفتم خوش به سعادتتون رفتین زیارت.
ایشونم در جواب بنده نوشته بودن که: «یه یا علی بگین و راه بیفتین.»
نخواستم بگم که من هر روز در حال گفتن «یا علی» هستم ولی نمیدونم چرا تمام نیروهای عالم دست به دست هم دادن تا این وصال سر نگیره!
واقعا دیگه نمیدونم چیکار کنم. هر وقت یکی میگه: وای محبوبه، امروز رفتم حرم. دستم به ضریح رسید..
نمیدونه که با من چیکار میکنه! میشینم، اشک میریزم و به این فکر میکنم چه کاری انجام دادم که امام رضا منو به حضورشون نمی پذیرن؟
+ یا امام رضا میگن اگه کسی از شما به خواهر بزرگوارتون شکایت کنه، زود حاجتشونو میدین...
+ السلام علیکِ یا فاطمة الزهراء
+ ایام فاطمیه رو اول خدمت حضرت عشق مهدی جان (آجرک الله فی مصیبتہ یا صاحب الزمان)
و بعد به شما بزرگواران تسلیت میگم.
*التماس دعا.