خطی کشید روی تمام سؤال ها
تعریف ها، معادله ها، احتمال ها
خطی کشید روی تساوی عقل و عشق
خطی دگر به قاعده ها و مثال ها
خطی دگر کشید به قانون خویشتن
قانون لحظه ها و زمان ها و سال ها
از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید
خطی به روی دفتر خط ها و خال ها
خط ها به هم رسید و به یک جمله ختم شد
با عشق ممکن است تمام محال ها
فاضل نظری
+ دیروز قبل از اینکه برگردم، دختر عمو کتاب « نیمه ی پنهان ماه / چمران به روایت همسر شهید) که به امانت گرفته بود رو بهم برگردوند. این کتاب و با کتابای « پنج شنبه فیروزه ای و گریه های امپراتور » چند ماه پیش از کافه کتاب خریدم. خرید کتاب و خیلی دوس دارم. حالا شاید همون لحظه نرسم بخونم ولی تا حالا نشده کتابی رو بخرم و بعد از چند وقت بهش سر نزنم.
شهید چمرانو زیاد نمیشناختم در حد اینکه یه مرد بزرگ و یه چریک بود! فقط در همین حد. وقتی این کتابو میخوندم میدیم چه مرد خانواده دوستی بوده، یه مرد جنگ چطور میتونه اینقدر نسبت به همسرش و کشورش مهربون و وفادار باشه؟ کسی که با توپ و تفنگ سرو کار داره، تا این حد میتونه احساساتی و عاشق باشه! ( خوندنشو از دست ندین ^___^)
*جملمو اصلاح میکنم، یه مرد ی از جنس خدا که بوی خدا رو بده حتما خوانواده دوست، مهربون و ... است.
+اصلا نمی تونم اونایی رو که ولنتاین و این چیزا واسشون مهمه رو درک کنم. اونا رو نمیدونم ولی من باید، باید شناختمو نسبت به هر چی که مخصوص کشور خودمه، هر چی که به ایران ربط داره رو بیشتر کنم... باید بیشتر با شهدا آشنا بشم.. الان میبینم که اصلا هیچی درموردشون نمیدونم.
+ امروز تو اتوبوس یه کوچولوی خوشکل دیدم. خیلی با نمک بود. یه پسر با مزه ^_^ یه نمه باهاش بازی کردم، بعد از مامانش پرسیدم اسمش چیه؟ گفت علی اکبر *_*
من ارادت خاصی به حضرت «علی اکبر »دارم. به نظر من روضه ی این بزرگوار جانسوز تر و غم انگیز تر از روضه بقیه ی ائمه ست. با خودم عهد کردم اگه روزی ازدواج کردم، اگه پسردار شدم با مشورت شوهرم اسمشو بزارم «علی اکبر»
+ دیروز وقتی یسنا منو دید، بدو بدو اومد طرفمو به همه میگفت: خایه مبوبه ژون اومده!
وقتی اینجوری صدام میکنه، دلم غنج میره واسش. فقط دوست دارم تو بغلم محکم فشارش بدم تا صدای آهشو بشنوم :))
* عنوان رو از کتاب «گریه های امپراتور» انتخاب کردم... همینجوری یهویی...
*خیلی درهم شد نه؟ به بزرگی خودتون ببخشین. از ظهر تا حالا ذهنم آرامش نداره، میشه واسم ....؟