`

خاک وچوک : )))))


انقدر هولم و انقدر چیدمان برنامه ها یهویی شد که الان موندم 

۱- بچه ها چند جلسه کلاس دارن؟ 

۲- قرار بود یک روز در میون باشه، ولی چرا در اولین هفته، هر روز کلاس داشتن؟ 😂

۳- حالا درسته که محیط مهد و همچنین همکارامو دوست دارم(با اینکه همه شون عوض شدن 😁) و یه جورایی دارم تجربه کسب می کنم ولی چرا نمیدونم حقوقم چطوریاست و چند درصد شهریه به من میرسه 😂😂😂

+قشنگ معلومه بی پولی روم تاثیر گذاشته یا بیشتر آبرو ریزی کنم؟! 😄


++ از آخرین جلسه طراحی، قرار بود شیش تا طرح بزنم و برای جلسه بعد که فردا باشه 😰 ببرم با این تفاوت که باید سایه کشی هم انجام بشه؛ حالا من چیکار کرد و عملکردم چجوری بوده:

۱- چهارشنبه ظهر خونه آبجی خانم ناهار دعوت داشتیم و بعد از تایم مهد تااااا اذان مغرب اونجا بودم. تخته شاسی هم یه گوشه کز کرده بود و چپ چپ نگام می کرد و خط و نشون می کشید 😂

۲- پنجشنبه ظهر خونه خاله کوچیکه م به مناسبت اومدن و رفتن اون یکی خاله م یه دورهمی خواهرانه طور 😀 داشتیم که باز هم بعد از تایم مهد و رسیدن خونه و پرت کردن وسایل و یه دوش مختصر، حاضر شدم و به همراه مادر خانمی رفتیم خونه خاله و باز هم تا غروب اونجا بودیم. (نگاه از روی تاسف تخته شاسی و نگاه بروبابای من.. که یعنی خدا جمعه رو ازم نگیره و اینا 😂)

۳- از عواقب شب بیداری و تا بوق سگ بیدار بودن اینه که حتا اگر تا یک بعدازظهر هم [ ناخواسته : ))) ] خواب باشی بازم نای بلند شدن نداری و حس کوفتگی توی تک تک اعضای بدنت حس میشه 😐


تازه خونه ی بی بی هم باید می رفتم. وسایلمو زدم زیر بغلمو راهی خونه بی بی شدم. ناهارو خورده نخورده پریدم توی حیاط دل بااااز بی بی و زیر درخت توت یک عدد صندلی گذاشتم و جلوس فرمودم و شروع کردم به طرح زدن. 😎✌ ماحصل تلاش سه چهار ساعته م، سه عدد نقاشی بود که اگر استادم اوکی داد و تایید شد به نمایش میذارم و اصلا هم ربطی به تنبلی بنده نداره 😑

باید شیش تا بزنم و هنوز سه تای دیگه مونده و نت گوشی هم روشنه!

من می تونم نه؟ 😁

امیدی هست آیا؟ 😀


بعدا نوشت:

یکی بیاد اینو کامل و پر رنگ کنه برام 😩 مچ دستم خسته شد.

+اگر اون تایمی رو که برای چیدن عکسا و آپلودشون اختصاص دادم، دست به قلم :دی میشدم الان تموم شده بود :|


۱۲ نظر
مهدی یار
۱۵ تیر ۲۱:۳۰
تو می تونی... 
در ناامیدی بسی امیداست..  

پاسخ :

شدم مثل اون ورزشکار ووشویی که میاد گوشه رینگ و مربی ش هی زیر بازوشو تکون میده و میگه تو می تونی تو می تونی 😁

+با خوندن کامنت تون این به ذهنم اومد :دی
آره بابا تا فردا صبح یه ده ساعتی فرصت دارم :دی
مهدی یار
۱۵ تیر ۲۱:۳۹
هووم
ولی استاد خط من اصلاتعداد براش مهم نیست
میگه هرچقدر خسته نشدی بنویس
مشتاق دیدار طرح هاتون هستیم... 

پاسخ :

تقریبا ایشونم یه همچین چیزی گفتن و اینکه گفتن اگر از بین شیشتا چهارتاش تیک بخوره و تایید بشه میری مرحله بعد :(
آیکون لرزیدن :دی
مهدی یار
۱۵ تیر ۲۳:۳۲
خداییش کار سختی دارید
ولی تو میتونی

پاسخ :

دیگه گذاشتم کنار
امید است که فردا صبح تکمیل بشه.
+کاش فرشته مهربونی که برای بچه ها جایزه میاره، نقاشی مو کامل کنه :(
بی نام
۱۶ تیر ۰۰:۲۳
ابرو ریزی نکن فهمیدیم بی پولی😂😂 

طراحه کی بودی تو؟؟😁 تو میتونی ادامه بده تنبل خانوم😁

پاسخ :

انقدر واضح بود؟ : )))
#خواب 😂
مهدی یار
۱۶ تیر ۰۰:۲۴
ولی امروز روز یه چیز دیگه بود ها ... 

پاسخ :

: ))))))) بعله اطلاع داریم
البته اون دیروز بودا!
DeL Nevis
۱۶ تیر ۰۸:۰۳
من برعکس فکر می کنم . اینکه نپرسیدین چقدر حقوق می دن یعنی خیلی پول دارین :| براتون مهم نبوده o___O

+ از قدیم گفتن خواستن توانستن است :| ولی اون قدیم بود :)) الان حالشو داشتن توانستن است :| که معمولا حالشو نداریم :))
ولی تا یکم پیشرفت کنین حیلی براتون شیرین میشه طرح زدن 
دیگه حتی دورهمی خواهرانه طور رو یه طراحی ترجیح نمی دین :))

++ چرا ورزشکار " ووشو " به ذهنتون اومد ؟ O____O

پاسخ :

ای بابا متوجه شدین که 😅😎
نمی خواستم ریا بشه خو :d

+آخ آخ آخ دقیقا :|
طرحامو قبول نکرد ضمن اینکه گفت نباید جلو جلو طرح میزدی -_-
(راستش مشقامو یادم رفته بود :|)

++گفتم دیگه : ))
مرتضا دِ
۱۶ تیر ۰۹:۰۲
نقاشی بلدم من

پاسخ :

کو : )))
منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۱۶ تیر ۱۱:۱۵
میتونی حتما^_^

پاسخ :

قبول نکرد
:(
محسن رحمانی
۱۶ تیر ۱۱:۴۶
خیلی قشنگه :)

پاسخ :

آره طرح اصلیش قشنگه :دی
منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۱۶ تیر ۱۴:۰۹
بیشتر تلاش کن:-))

پاسخ :

"دخترم" یا "فرزندم" نداشت؟ : )))
مرتضا دِ
۱۶ تیر ۱۴:۲۰
رنگ کردن منظورم بود

پاسخ :

نخسته :|
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان