تا دیروز تصمیم داشتم خودمو بزنم به در بی خیالی و تمرینای سختی که استادم گفته بود رو نکشم. اما امروز صبح اصلا نتونستم خودمو متقاعد کنم که بدون تمرین برم و بگم نتونستم بکشم. برای همین یکم زودتر بیدار شدم و دو سه لقمه صبحانه خوردم و رفتم وسایلای مورد نظرمو آوردم و شروع کردم به چیدمان و کشیدن طرح اولیه.
قرار بود تلفیقی کار کنم. یعنی بیس اول طراحیم پارچه باشه و در کنارش شیشه و پلاستیک و میوه رو بکشم. و یه طرح جدای پارچه و سفال. نیم ساعت بیشتر زمان نداشتم.
ملحفه رو روی چارپایه انداختم و کوزه سفالی رو روش قرار دادم و نشستم روبه روش.
یا خدا! چقدر سخت بود. تمرینی نکرده بودم و چیز زیادی از سایه پارچه نمی دونستم و همون مقداری که از توضیحات استادم یادم بودو پیاده کردم :|
با حول و ولا وارد کلاس شدم. با استادم دست دادم و نشستم جای مخصوصم یعنی روی صندلی استاد و رو به بچه ها :دی
بعد از اینکه تمرینای بچه ها رو نگاه کرد بهم گفت طرحمو نشونش بدم. باورم نمیشد داره تشویقم می کنه و میگه خوب کشیدی و برای تمرین اولت خوب شده! بهش گفتم حتا زمانی براش نداشتم و اصلا نرسیدم با صبر و حوصله بکشم و امروز زود تر بیدار شدم و کشیدم.
یکم ایراداشو برام برطرف کرد و توضیح داد و سوالامو پرسیدم و جوابامم گرفتم و گفت حالا یکی دیگه بزن :|
یا علی..
چی شده؟
چی بکشم؟
اینجا که چیزی نداریم؟!
شنیدین که میگن لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود؟ من همیشه همینطوری م. پیشنهادام عالیه ها، ولی همیشه برای خودم بد میشه : )))))
گفتم، میشه عکس از نت بگیرم و بکشم؟ :| گفت آره خیلیم خوبه؟ :||
هیچی دیگه آقا مثل خر تو گل گیر کرده بودم :|| از طرفی دوست داشتم جلو استادم کم نیارم و یه خودی نشون بدم :|
گشتم و گشتم تا اینکه یه تصویر باحال پیدا کردم اما یکم سخت بود. نمیدونم چطوری رسیده بود بالا سرم و عکسو دید که یهو گوشی رو از دستم گرفت و گفت همینو بکش.. همین خوبه!
یکم شلوغ شده و یه جاهاش بد شده ولی بازم ازم راضی بود : )
ببینید و لذت ببرید : )