`

لطفا پاتونو از زندگیِ هم بکشید بیرون


دیروز بعد از کلاسم زنگ زدم به مامان مهدی که ببینم اوضاع پسرم چطوریه آیا تکالیفشو کامل انجام داده؟‌ ‌‌آیا ازش دیکته گرفتن و..

خلاصه کمی باهاشون صحبت کردم و در آخر مادرش گفت فردا خودم یه سر میام مهد تا باهاتون صحبت کنم.


توی کلاس بودم و داشتم توی دفتر ابوالفضل غلط املایی شو سرمشق میدادم و مشق خونه شو مشخص می کردم که صدای معاونمونو شنید:

محبوبه جون! مامان مهدی اومدن با شما کار دارن.


رفتم بیرون و بعد از دست دادن و احوال پرسی کردن ازم پرسید که وضع پسرش چطوره؟

اول بهشون تبریک گفتم که بالاخره مراسم عروسی پسرش و دردسراش تموم شد و اینکه این چند روز باقی مونده تا امتحان شهریورِ مهدی، با خیال راحت می تونه بهش برسه 

بعد گزارشی مختصر از فعالیتای کلاسی دادم.

از عملکرد مهدی گفت و پرسید چیکار کنم که مهدی هنوزم دیکته ش مشکل داره و به نظرت(من) بفرستمش همین پایه رو دوباره بخونه یا نه بره سال بعد رو بخونه.. یعنی سوم ابتدایی!

کمی بهش امید دادم و بعد نظر واقعی مو گفتم.

اینکه اگر بخواد بفرسته پایه بعد، قطعا به پسرش ظلم کرده چرا که مهدی هنوز توی تلفظ حروف و نوشتنش مشکل داره چه برسه به اینکه بخواد جمله ای بنویسه.

بهش گفتم بهتره اول یه سر به مراکز گفتار درمانی بزنه تا روی زبان و تلفظ کلمه کار کنه. اونوقت اگر بهتر شد با مشورت از افراد آگاه پایه بعد رو بخونه.

به چشم دیدم که یهو وا رفت. سرشو زیر گرفت و گفت با حرف مردم چیکار کنم؟ میگن پسرت به این بزرگی هنوزم پایه اولو می خونه؟

گفتم حرف مردم براتون مهم نباشه. به پسرتون فکر کنید. هنوز اول راهه.. الان به فکرش باشید. خدام کمکتون می کنه.

:(


واقعا این چه اخلاق (ببخشید میگم ولی) گندیه که ما داریم.

چرا باید توی زندگی های بقیه دخالت کنیم؟

به ما چه که فلانی فیش حقوقی ش چقدره و چقدر درآمد داره که میریم از همسرش می پرسیم فلانی، همسرت چقدر درآمد داره و اونم شبی با همسرش بحث کنه که چرا من خبر ندارم و آغاز ماجرا :/

به ما چه که طرف چطوری می خواد زندگی کنه

یا بچه شو چجوری می خواد بزرگ کنه

اگر راه و رسم تربیتو بلد باشه چه اشکالی داره که نخواد مثل بچه های شماها بزرگش نکنه

تو رو خدا انقدر توی زندگی بقیه سرک نکشید.

به قول مجریای تلویزیون، میدونم که در بین ما کسی نیست که این اخلاقو داشته باشه، ولی برای اون یه درصدی میگم که اطلاع ندارن.

خلاصه، پاتونو از زندگی هم بکشید بیرون.

مرسی اه..

۱۲ نظر
ŇãşíМ ĶĥăŅŭМ
۲۳ مرداد ۱۸:۱۱
ان شاء الله مهدی به زودی به درسش مسلط بششه و غصه تو و مادرشم کم بشه :)

واقعا چه اخلاق مزخرفیه ملت دارن :/  

راسی خوب شد یاد اوری کردی..تو حقوقت چقده محبوبه؟ 0_O

پاسخ :

ان شاءالله

والا بوخدا 😑

کوفته 😂 
مگه دستم بهت نرسه 😎
DeL Nevis
۲۳ مرداد ۲۰:۰۲
:) 
حرف حساب جواب نداره :) درست می فرمایید ...

چشم :دی

پاسخ :

نه تو رو خدا تعارف نکنید
نقدی چیزی اگه هست با چوب پذیرا هستم 😁

👏
بابای نرگس
۲۳ مرداد ۲۰:۳۷
راهنمایی خوبی کردین
البتع فکرکنم با تلاش بیشتر قابل جبرانه
لازم به درجا زدن نیست... 

پاسخ :

میگن دچار "اخلال یادگیری"! شده و باید درمان بشه.
دعا کنید براش.
بهارنارنج :)
۲۳ مرداد ۲۰:۴۱
من عیدی درگیر این مسئله بودم..اخه کاش بفهمن:|

پاسخ :

عمرا :|
دیوانه ...
۲۳ مرداد ۲۲:۰۵
فک کردم چیزی شده 😐😐

پاسخ :

چیزی نشدههههههههه؟ :|
بی نام
۲۳ مرداد ۲۳:۵۵
عادت کردیم به این سبک زندگی... ترک عادت هم موجب مرضه...
ما سعی میکنیم پامونو از زندگی مردم بکشیم بیرون، از اون طرف میبینیم سر اونا تو زندگیه ماس... اصلا اوضاعیه بیا و ببین😂😂

پاسخ :

عادت کردن به این سبک زندگی...
حوا ...
۲۴ مرداد ۰۷:۴۰
چند سالِ نوری لازمه تا به این درک برسیم؟!

پاسخ :

الله.. الله
آقای مُرَّدَد
۲۴ مرداد ۰۷:۴۴
مرسی اه؟ :))

پاسخ :

واقعا مرسی اه

+از این طرفا میرزا خان : )
دلژین
۲۴ مرداد ۰۹:۱۶
محبوبه جون اون مهدی که میری مخصوص این بچه هاست ؟ 
بعد اینها از نظر هوشی بهره ی پایین تری دارن ؟ 
+حرف مردم ب کنار ... برای خود این مادر خیلی سخت تره واقعا ! دیگه حرفم بیاد ، بار سنگین تر میشه....

پاسخ :

نه بابا
یه مهد معمولی برای بچه های معمولیه
ولی خب ترم تابستانه ش به این صورته که همه رده سنی رو پذیراست. 
نه اتفاقا.. 
+ من اون لحظه پیشش بودم. دیدم خم شد.. دیدم سرشو پایین گرفت
خدا به راه راست هدایت کنه این خاله خان باجی های وراج هرزه گو رو ://////
آقای مُرَّدَد
۲۴ مرداد ۱۸:۲۰
گم شده بودم :))

پاسخ :

پس گم شده، پیدا شده : ))
آقای مُرَّدَد
۲۴ مرداد ۱۸:۲۷
خودت پیدا کردی:))

پاسخ :

پس جوینده یابنده ست : )
آقای مُرَّدَد
۲۴ مرداد ۱۸:۳۱
واقعا ؟ دنبالم میگشتی؟ ؟؟؟

پاسخ :

: ))))) نع
راستش در جواب به کامنت جناب دچار (همچنان میگم دچار :دی) پرسیده بودم که بدنبال فردی حافظ خوان و حافظ دان ماهر می گردم که جواب سوالمو بدونن
از طریق یکی از دوستان با وب شما آشنا شدم.
اولش برام ناآشنا بودین
تا اینکه در قسمت "درباره من" یه لینک داده بودین.
اونو باز کردم و عکستونو شناختم : )
خلاصه اینجوریا : ))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان