`

پنجشنبه نوشت


میدونم در حق خوانش این کتاب کوتاهی کردم. کتابی که به جد میگم وقتی دست می گرفتم دوست نداشتم برای لحظه ای زمین بذارمش.

شده بود کتاب اتوبوسی من! حالا چرا اتوبوسی؟ به این خاطر که توی اتوبوس زمان بیشتری برای خوندنش داشتم. ساعت هایی که خونه بودم چون فصل پاک کردن گل زعفران بود با اون ها مشغول بودم و فرصتی نمیشد بخونمش. 

بالاخره دیشب تمومش کردم. کتابی که تا اینجا بهترین کتاب عاشقانه ایه که خوندم. خواستم قسمتی از کتاب رو ضمیمه پست کنم ولی انتخاب کردن بخش یا بخش هایی از اون خیلی سخت بود؛ نمی تونستم انتخاب کنم.

یه لحظه خودمو جای فرزانه گذاشتم

دیدم اصلا حاضر نمیشم اجازه بدم عشقم

همراه و همسرم

برای لحظه ای ازم جدا بشه

اونوقت بره مدافع حرم بشه؟

سفری بی بازگشت؟


۲ نظر
آرزو ﴿ッ﴾
۰۵ آذر ۱۱:۱۳
من اولین قسمتی که از برنامه‌ی ملازمان حرم دیدم همین خانوم داشتن حرف می‌زدن. بعد دیگه جذب شدم بقیه‌ی قسمت‌ها رو هم دیدم. واقعا قشنگ تعریف می‌کنن، چه اون قسمته و چه توی کتاب. :) خدا صبر بده بهشون هر روز و هر لحظه.

پاسخ :

تا بحال ندیدم
من گاهی اوقات نیمه پنهان ماه رو میدیدم
آمین
بابای نرگس
۰۷ آذر ۱۷:۴۹
اگه تونستین، مثل من این کتاب رو به دوستاتونمعرفی کنید تا اندکی از الطاف این شهید سعید رو جبران کرده باشیم...

پاسخ :

همینکارو می کنم : )
واقعا ممنونم از معرفی : )
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان