جمعه ۲ آذر ۹۷
میدونم در حق خوانش این کتاب کوتاهی کردم. کتابی که به جد میگم وقتی دست می گرفتم دوست نداشتم برای لحظه ای زمین بذارمش.
شده بود کتاب اتوبوسی من! حالا چرا اتوبوسی؟ به این خاطر که توی اتوبوس زمان بیشتری برای خوندنش داشتم. ساعت هایی که خونه بودم چون فصل پاک کردن گل زعفران بود با اون ها مشغول بودم و فرصتی نمیشد بخونمش.
بالاخره دیشب تمومش کردم. کتابی که تا اینجا بهترین کتاب عاشقانه ایه که خوندم. خواستم قسمتی از کتاب رو ضمیمه پست کنم ولی انتخاب کردن بخش یا بخش هایی از اون خیلی سخت بود؛ نمی تونستم انتخاب کنم.
یه لحظه خودمو جای فرزانه گذاشتم
دیدم اصلا حاضر نمیشم اجازه بدم عشقم
همراه و همسرم
برای لحظه ای ازم جدا بشه
اونوقت بره مدافع حرم بشه؟
سفری بی بازگشت؟