قرار بود امروز برم واسه ثبت نام ترم زمستانه کلاس های هنری رایگان حرم مطهر
صبح ساعت هشت بیدار شدم و یه دوش گرفتم و با مامان راه افتادیم سمت خونه مامان بزرگ. مامانو فرستادم خونه مامانی، خودم با اتوبوس رفتم حرم. وسط راه بودم که یکی از دوستان کلاسم پیام داده که لازم نیست بری دارالقرآن و ثبت نامت توسط خود استاد انجام شده. خیالم از دوری راه برطرف شد و با خاطری آسوده رفتم زیارت و بعدم کتابخونه.
از ظهر که برگشتم خونه مامانی، یا با دختر عموم در ارتباطم یا با خاله م. مدام میپرسن که کجا بریم و چیکار بکنیم و ثبت نامش به چه صورته و ایناها
به هر کی گفتم کلاسای حرم رایگانه و خیلی خوبه فکر می کردن سر سری برگزار میشه ولی اینطور نیست و اساتید کار بلدی دارن.
+ هفته پیش پولی دستم اومد و رفتم خرید
یه خرید عالی.. خیلی وقت بود اینجوری خرید نکرده بودم..
++ اوایل هفته من و ابجی به داداش سپرده بودیم برامون پالتو بدوزه
دو شب پیش کامل شد و برامون آورد.. سر جمع صد و پنجاه تومن از جیبمون رفت. با اینکه دو برابر اینو توی بازار قیمت گرفته بودیم
چقدر خوش حال شدم از نتیجه کار و چقدر بهمون میاد
+++ یه ماهی میشد که بی بی زمینگیر شده بود
بحمدالله دو سه روزی میشه که می تونه تنشو تکون بده و قشنگ یه دور دور خودش بچرخه : ))