`

اعتیاد چیزِ بدی است؟!


نمیدونم چقدر بهش وابسطه شدم... یعنی میدونم چقدرا ولی دارم خودمو گول میزنم! البته اگه بخوام خودمو با خودم مقایسه کنم میبینم خیلی بیشتر از توانم بهش وابسطه م!


بذارین یه نفر و بهتون معرفی کنم.. 

پیش نماز مسجدمون.. حاج آقای ....

از آغاز نوجوانی ایشونو میشناسم. یه سیدِ مهربون و دانا، خوش سیرت و خوش برخورد.. 

از همون موقع پدر و مادر بزرگوارم، تصمیم میگیرن منو برای آشنایی احکام و قرآن به ایشون بسپارن. ایشونم از هیچ کمکی فروگذار نبودن و تا جایی که خللی به درس و مشقم وارد نشه، بعدازظهر ها رو به تعلیم و آموزش قرآن و احکام می پرداختن. هیچ وقت احساس نکردم که معلمم یه حاج آقای مسنِ. همیشه با بچه ها دوست بودن.. شاید همین رفتارش با بچه هاست که الانم کوچولوهای محلمونم ایشونو دوست دارن.. قبل از شروع کلاس واسه همه خوراکی می خرید.. شاید باورتون نشه ولی هر جمعه بعد از خواندن دعای ندبه، به تمام بچه هایی که تو مسجد حضور دارن خوراکی میدن. ایشون معتقدن یه روحانی قبل از هر چیزی باید بلد باشه چجوری بتونه با دیگران ارتباط برقرار کنه.. و از همه مهم تر باید بدونه که با بچه های خردسال چه رفتاری داشته باشه و از خودش نشون بده تا بچه ها جذبش بشن.. اون موقع ست که میتونه با برگزاری کلاس های مفید اون ها رو جذب مسجد هم بکنه.. (البته رفتار این سید بزرگوار جوری هست که بچه ها با یکی دو بار برخورد با ایشون جذب مسجد میشن.. اینو آمار حضور کودکان در مسجد نشون میده)

شاید بی اغراق نباشه اگه بگم، کمک های ایشون بود تا من بتونم قرآنو با صوت بخونم. تا جایی که مراسم آغازین صبحگاه مدرسه مونو من اجرا می کردم. 

+فک کنم واسه آشنایی کافی باشه :دی

+الان خوب متوجه شدین چه کسی رو گفتم؟! :)


امروز تو مراسمی بودم که ایشونم حضور داشتن. از مزایای دورهمی و احترام به بزرگتر ها، و اینکه چرا تو دورهمی ها یا صله رحم هایی که به جا می آوریم(که تعدادش هر روز کمتر میشه و بیشتر نمیشه)رفتارهامون اینقدر سرد و بی روح شده؟ تا دو نفر همو می بینن بعد از یه سلام و احوال پرسی خشک و بی روح گوشی ها و آی پد هاشونو در میارن و بی خیال فضای حقیقی میشن و خودشونو سرگرم فضای مجازی می کنن! ایشون از من و چند جوان حاضر در اون مجلس پرسیدن که فضای مجازی رو دوست داریم یا بودن با چند نفر که حضورشون حقیقیه؟ 

هر کسی یه نظری داشت.. گوش کردن به دلایل دیگران برای من لذت بخش بود.. اونجا هم حاج آقا رو تحسین کردم که با طرح یه موضوعی اجازه ی استفاده کردن از گوشی رو به کسی نداد :)


میدونم این چیزا رو هممون بلدیم و تقریبا همه ما هم از این وضعیت ناراحتیم و می نالیم. ولی چرا هیچ وقت هیچ تلاشی برای بهبود وضعیتمون نمی کنیم؟ چرا تا چند نفر با اطلاع قبلی دور هم جمع میشیم، خود ما از اولین نفراتی هستیم که گوشی هامونو در میاریم و مشغول چت کردن و کلا وب گردی میشیم؟!


+تورو خدا فقط نگین

اومدیم و من خواستم و قبول کردم که گوشیم رو از تو کیف یا جیبم در نیارم بقیه وقتی قبول نمیکنن اونوقت تکلیف چیه؟ یا بقیه که پایه نیستن و از این جور چیزا..!

تجربه ی شخصیم میگه که، همه از فضای خشک و خسته کننده بیزارن! واسه همینه که اغلب وقتی همچین فضای رو میبینن دست به دامن گوشی و فضاهای مجازی میشن.. 

خود من هر وقت تو جمعی هستم سعی کردم فضای اونجا رو فان کنم تا واسه کسی خسته کننده نشه.. (نا گفته نماند که به محیطشم ربط داره! )با برگزاری یه بازی به صورت گفتمان( بدون نیاز به هیچ وسیله ای) یا بازی مورد علاقم(پانتومیم) که تازگیا متوجه شدم نوه ی عموم با اینکه به زور ۹ سالشه ولی چه استعداد و هوشی داره واسه اجرای این بازی مهیج ^__^ 


+میدونم الان یه عده سر تکون میدن و به تکرار مکررات نچ نچ نچ اکتفا می کنن! یا یه عده ای موافقتشونو اعلام می کنن.. ولی اینا دردی رو دوا نمی کنه! (نمیدونم اصلا میشه بهش گفت درد یا نه؟)


               خاک بر سر واژه ها!

               دلتنگیِ ساده ام را نمی فهمند...

               خوش به حالِ سکوت.


* اینو چند روز پیش خوندم، گفتم واسه شما هم بذارم تا بخونید :) به نظرم شاعرش اعصاب معصاب نداشته خخخ

۱۰ نظر
آرزو ﴿ッ﴾
۱۱ اسفند ۰۱:۴۱
من اگه تو جمع دوستام باشم، یعنی در واقع هممون فقط برای تماس میریم سراغ گوشی، انقدر خوش میگذره که گذر زمان حس نمیشه :)) تو جمع‌های بزرگترای فامیل بازم با اینکه معمولا حرفی برای گفتن ندارم، واسه اینکه بی‌ادبی نباشه کمتر با گوشی ور میرم. اگه در جمعی من بزرگتر محسوب شم حتما بازی می‌کنیم، البته بازی‌های ما کاغذیه :)  اما در سایر جمع‌ها علی‌الخصوص اینجا چون هنوز با کسی خو نگرفتم، مجازی‌ها برام آشنااتر و دوست‌داشتنی‌ترن :))

من عاشق این حاج‌آقا‌های مهربون و بچه‌رُبام!:) البته تا وقتی که بچه‌ی هدف و مورد نظر منو نکشن سمت خودشون:دی

پاسخ :

درود بر تو و دوستانت :)
اوه چه با ادب :)) احسنت... نچ نچ نچ پس من چقدر بی ادب بودم! :)))
بازی های کاغذی؟ عخے یادش بخیر :) یهو یاد بازی اسم و فامیل افتادم :))) آخه قلم و کاغذ همیشه در دسترس نیست! 
یک سال گذشت هنوزم میگی با کسی خو نگرفتی؟ 😕😐

بچچچچچچه رُبااااااااااااا؟! 😰😨 
🍁 غزاله زند
۱۱ اسفند ۰۱:۴۴
من همیشه هر جایی که میرم،اصلا گوشی دست نمیگیرم.بنظرم یه جور بی‌حرمتی به آدماییه که دارن باهات حرف میزنن یا حتی ساکتن! اصلا وقتی آدم میره جایی مهمونی دیگه موبایل موجودی اضافه‌ست،باید بمونه‌ی توی کیف...
من توی خونه‌مون اول با پدر و مادرم حرف میزنم و از هر چیز که دلم میخواد میگم،بعد میرم سراغه گوشیم...
متاسفانه یه نوع بیماری شده،فوبیای نبود گوشی یا اینترنت(یا وای‌فای)
فقط خودمونیم که میتونیم به خودمون کمک کنیم.میتونیم خودمون رو دو هفته به چالش بکشیم و توی این دو هفته هیچ‌جوره سراغه گوشی نریم :) 
بلاخره باید کاری کرد . . . ;) 

پاسخ :

وااااای پس واقعا من یه معتادم! 
سلام محبوبه هستم یه معتاد 🙋 

غزاله یه اعترافی بکنم؟
با هر خطی که میخوندم می گفتم: اوهوم... اوهوم... اوهوم... اوهوم... دو هفــــــــــــــــته؟ نه نمیشه! :))))
آخه یکی مثل من که اغلب کاراشو با گوشیش انجام میده، این چالشِ یه جورایی مثل گفتن«برو بمیر» هست :))
خانومِ حدیث :)
۱۱ اسفند ۱۰:۴۴
منم همونایی ارزو گفت  :دی

پاسخ :

خخخخخ پس رجوع شود به جواب کامنت آرزو :))
سِناتور تِد
۱۱ اسفند ۱۱:۵۶
آدرس کمپ بدم؟!

پاسخ :

:|
راضی به زحمتتون نیستم!
:)))
🍁 غزاله زند
۱۱ اسفند ۱۴:۵۵
نه عزیزم دور از جونت،‌ولی سعی کن کارهایی که با موبایل انجام میدی رو محدود‌تر کنی.مجازی‌های غیرضروری که خیلی نقش مهمی ندارن رو دو هفته بزار کنار...
استفاده‌ی مفید از موبایل،جوری که حس کنی وقتت هدر نرفته،امکان پذیره ;) 
تو میتونی،فقط یکبار عملیش کن (^ω^)

پاسخ :

چشوم :)  سعی خودمو می کنم :))
اینطورم نیست که رو گوشیم چنبره زده باشم و به من وصل باشه! 
خخخ چی خوشملِ ❤
آرزو ﴿ッ﴾
۱۱ اسفند ۱۵:۴۷
چرا انقدر شکلکایی که میذاری می‌چسبه و حس خوبی داره؟ :))
فقط یه‌نفر!
آری جذب‌کننده‌ی بچه‌ها :))

پاسخ :

خخخ لابد از دل برمیاد که به دل می شینه و دل چسبه!
نخسته :|
بله..بله :))
JOJO Kocholo
۱۱ اسفند ۱۶:۱۵
اصولا برای اینه که از نصف آدما و حرفاشون بدم میاد
گوشی را درآورده به گوش دادن آهنگ اکتفا میکنیم.
و راضی ام. واقعا راضی ام به اینکه گوشی به دادم میرسه تا چرت و پرتای یه سری رو نشنوم.

پاسخ :

خداقوت :)
آره بعضی اوقات گوشی میتونه ما رو از همراهی با جمعی که خواسته یا ناخواسته در بینشون هستیم و نمیتونیم باهاشون ارتباط برقرار کنیم، نجات بده! اما این اتفاق واسه من به ندرت پیش میاد.. شاید در سال یکی دو بار این اتفاق بیفته... آخه وقتی از جمعی خوشم نیاد، سعی می کنم تو جمعشون حضور پیدا نکنم...
JOJO Kocholo
۱۱ اسفند ۱۶:۱۶
حاج آقا هم بدم میاد :))

پاسخ :

خب شرایط تو فرق می کنه :)
سِناتور تِد
۱۱ اسفند ۱۸:۲۰
پس تو همون بندِ اعتیاد کپک بزنید :)))

پاسخ :

😒😑
بابا یه تعارف بودااااا...
پس همو آدرستانِ بیزحمت بدِن! :))
•°*”˜♫ raha ♫˜”*°•
۱۲ اسفند ۲۰:۳۳
دنبال شدی :)

پاسخ :

خوش اومدین.. ممنون
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان