چهارشنبه ۵ دی ۹۷
چهارم دی ماه هزار و سیصد و نود هفت:
ساعت دو و پانزده دقیقه،
رفتم خونه بی بی تا من کارت باباجونو ازشون بگیرم و شارژ کنم
حال بی بی بد بود
نمی تونست راحت نفس بکشه
رفتم حرم، دیدن سمیرا
شش و نیم رسیدم خونه
هشت زنگ زدن که حال بی بی بد شده
مامان و بابا رفتن بیمارستان
ده دقیقه به نُه زنگ زدم به مامان و گفتن حاشون بهتره و بسترین
اما... بهم راستشو نگفته بودن
.
.
.
ساعت یک و سی دقیقه روز چهارشنبه بردیم طواف حرم رضوی و زیارت آخر
اما اینبار روی دوش پسراش بود
سه و سی دقیقه به خاک سپرده شد... به خاک سپرده شد... سپرده شد...
+ شاید یک روزی برگردم به تاریخ و این پستو کامل کنم.
++ ممنونم بابت کامنتای پر مهرتون.
خداوند عزیزانتون رو زیر سایه امنش حفظ کنه.