شنبه ۸ دی ۹۷
سال هشتاد و سه وقتی عَموم فوت کرد چند روزی به بهانه مراسم عزاداری و ختم و اینا مدرسه نرفتم. بعدترشم تا یه هفته درس مرس تعطیل بود و می گفتم چون عزاداریم نمی تونم درس بخونم و در کل تکالیفمو انجام نمی دادم.
دیشب توی گروه پیام گذاشتن که زین پس حضورتون تیک می خوره و سه جلسه غیبت، حذفِ بی چون و چرا رو در پی داره.
روح و تنم خسته ست. ذهنم آشفته ست. شش تا طرح اونم تا دوشنبه. دستم به قلم گرفتن نمیره. با این وجود تمام امیدم به یکشنبه عصره تا بلکم دست خالیِ خالی نرم.
+ این روزا خیلی ذهنم بین حق الله و حق الناس در گردشه.
++ دو سالگی وبلاگم چقدر غریبانه گذشت.. روزی که برام ارزشمند بود حالا ازش متنفرم