رو به روی میز نوری دست سازم نشستم. یعنی چراغ قوه گوشیمو روشن کردم و گذاشتم زیر شیشه میز عسلی و برگه هامم روی شیشه و واگیره به واگیره پیش میرم. حس خوبیه ولی نور چراغ قوه اذیتم می کنه. هر واگیره رو که میکشم (یک قسمت از سی و دو قسمت دایره) گوشیمو بر میدارم و به چشام استراحت میدم.
پنلمو باز می کنم. هیچ وبی آپ نکرده! (کجایید پس؟ :/) قبل از اینکه خارج بشم و برم سر وقت طرحام چشمم می خوره به طرحای ریزی که بالای پنلم جا خوش کرده ^_^ باورم نمیشه، بازم نقشی از نقوش تذهیب
این روزا به هر چی نگاه می کنم سعی می کنم یه نقشی ازش بکشم بیرون و خلاقیتمو بالا ببرم. کاشیا، فرشا، قابای خطاطی و حالا پنل مدیریتی وبلاگم. تا حالا انقدر دقیق به دوات و پَر سمت راست پنلم دقت نکرده بودم!
+ دوشنبه هفته گذشته طرحام تایید نشدن و به استاد گفتم بدترین تمرینیه که تا حالا داشتم و چقددددر سر هر واگیره فوش دادم و اعصابم خورد شد.. می خندن و میگن دقیقا می فهمم چی میگی چرا که شمسه ی یک سی و دوم از سخت ترینا و جگردرار ترین مرحله تذهیبه :|