`

ناهار فردا رو کجا نقد کنیم؟ : )


امروز روز خوبی بود به نسبت روزای شلوغ پلوغ دیگه

هفت و ده دقیقه بیدار شدم و صبونه خوردم و بعدم هشت و ربع/بیست دقیقه زدم بیرون

وقتی رسیدم مهد تعداد کمی از کوچولوهام اومده بودن

از شب قبل پاهام درد می کرد و دل درد خفیفی هم داشتم

واسه همین امروز صبح دوست نداشتم با این وضعیت برم مهد 

یه جورایی یه حس منفی بهم می گفت نرو ولی حس مسئولیتی که نسبت به کوچولوهام داشتم و اینکه نمی تونستم بچه هامو بسپارم دست مربی دیگه و وظایفمو گردن اون بندازم، به امید خدا راهی شد و افکار منفی رو انداختم بیرون... 


همیشه اون یکی ابوالفضلم دیر میاد، دقیقا نیم ساعت بعد از شروع شدن تایم کلاسم و این یعنی وسط چاشت. ولی امروز چون ساعت اول، برنامه ژیمناستیکشون بود به موقع رسید. تا لباس گرمشو در آورد و سر جاش نشست منم برگشتم و دفتراشونو چک کردم. 

صدای خانم خانم گفتن ابوالفضل باعث شد سرمو بلند کنم و ببینم می خواد دفتر و دفترچه شو تحویلم بده، نمیدونم کِی بوده که سر بطری آبمیوه شو باز می کنه و همونجوری میذاره روی میز و... بله، بطری چپ میشه روی میز و کیف و موکتِ کف زمین :/ 

هر چقدرم که تمیز کردیم بازم یه بوی بد آبمیوه ی کف زمین، توی کلاس مونده بود و حالت تهوعمو بیشتر کرد..


آخر وقت بود که معاونمون نامه های جلسه اولیا و مربیان رو برام آورد و گفتن بذارم توی کیفای فسقلام

ساعتو که نگاه کردم گفتم بَح : ) پس بازم فردا ریخت تو رو باید تحمل کنم : ))) خندید و گفت از خداتم باشه

دفعه قبلی که جلسه داشتیم یه تن ماهی به همراه سه تا تخم مرغ ریختیم توی روغن و با زیتون خوردیم

چند روزی میشه که مربی ارشدمون خونه شو عوض کرده

هم ساختمونو و هم وسایل خونه رو  : ))

با همکارا اذیتش می کردیم که باید ولیمه بدی ولی هیچ جوره زیر بار نمی رفت : ))) امروز که این جریان پیش اومد گفتم پس ناهار فردا با شماست و اونم در کمال ناباوری گفت باشه! فکر کنم کاسه ای زیر نیم کاسه ست شایدم واقعا می خواد سور بده

خلاصه که ناهار فردا رو مهمون مهدیم

یا اینوری (یار دیرین، ساندویچ مامان پز) یا اونوری (سور خانه همکار جان)

حواسم هست از جیبم خرج نکنم نگران نباشید : ))))


۴ نظر
جناب قدح
۰۶ بهمن ۱۷:۱۱
سلام :)
خوش بگذره ان شاءالله

شما خرج نکنیا ! مگر دیگران هزینه کنن...:)

پاسخ :

سلام
تشکر

حواسم هست : )) 
بابا دفعه پیش بستنی خریدم چه بستنی یی
انقدر که کار پیش اومد وقت نشد بخوریم و بعدم که مامانا یکی یکی اومدن و نشد از فریزر برداریم
محسن رحمانی
۰۶ بهمن ۱۷:۵۸
خوش بگذره .
ریخت کیو؟

پاسخ :

ممنون
معاونمونو : ))
محسن رحمانی
۰۸ بهمن ۰۸:۲۴
بالاخره ناهار رو نقد کردید یا نه؟

پاسخ :

بله
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان