`

زندگی پیش رو


+ چند وقتیه که عصرا خیلی خوابم می گیره

دقیقا به یک ساعتی که می رسم بدنم خسته و بی حال میشه و دلم یه بالشت و پتو می خواد که بغلم بگیره و چند دقیقه ای به دنیای خواب و رویا برم.


++ امشب ماکارونی درست کردم اونم چه ماکارونی یی

مایه سسشو مامانم وقتی من خواب بودم درست کردن و من فقط زحمت آبکش کردن و دم انداختنشو کشیدم :دی توی مرحله آخر ریختن ماکارونی + مایه ش و قبل از گذاشتن درش، کمی پودر هل و پور زنجبیل ریختم. عطر خوبی دارن ولی اولین بار بود این کارو مستقیما روی خودِ ماکارونی انجام دادم و درون مایه ش نریختم!

امیدوارم خوب بشه


+++ توی این یک هفته اخیر دست به قلم نشدم یا بهتر بگم هیچ طرحی نکشیدم و اصلا از کاورشون در نیاوردم. یکم تنبل شدم و امیدوارم امشب بتونم روی این تنبلی غلبه کنم و دوباره دست به کار بشم. 


++++ کلی کتاب نخونده توی کتابخونه م هست که بهم دهن کجی می کنن. قاعدتا منم باید دهن کجی کنم :دی ولی خیال خام. امشب پروژه کتاب خوانی قبل از خواب رو هم در دستور کار قرار میدم. شده از پنج دقیقه قبل از خواب شروع می کنم تا برسه به نیم ساعت تا یک ساعت قبل از خواب.. ان شاءالله


۱۱ نظر
محسن رحمانی
۲۳ بهمن ۱۹:۳۲
خیلی هم عالی .

دعوتتون میکنم پستمو بخونین.

پاسخ :

ممنون

خوندم بازم ممنون
آبی آسمانی
۲۳ بهمن ۱۹:۵۳
کل ماکارانی درست کردن سسشه
در عین حال خسته نباشید...

پاسخ :

قبول دارم :دی 
درمونده نباشید
حوا ...
۲۳ بهمن ۲۱:۱۹
++ به قولِ آقای مداحی یه بشقاب پرت کن این طرفِ دیوار :دی

پاسخ :

روحشون شاد و یادشون گرامی باد

وای حوایی 😂 من و داداشم توی خونه همچین حرکتایی می زنیم
اینجوری که از کنترل و بطری آب و قوطی سس تا لیوان، هر چه که نیاز داشته باشیمو گاها سمت هم شوت می کنیم تا طرف مقابل بگیره (هوایی) 😂 چند شب پیش می خواستم برم خونه بی بی اما چون در حیاطشون بسته بود، خواستم زنگ بزنم تا درو باز کنن ولی رفتم توی حیاطمون دیدم صدای خان داداش میاد
قبلشم مامانم گفته بودن داری میای خونه بی بی دو تا پیاز درشت هم بیار پیازای بی بی تموم شده (یا شایدم خواستن از خرج خودمون بخوریم که روی باباجون فشار نیاد، نمیدونم) خلاصه هیچی دیگه، من اینور دیوار، داداش اونور دیوار، داد زدم که درو باز کن اومدم، بعدم گفتم که، مهدی بگیر که اومد 😂 پیازو از روی دیوار پرت کردم اونور 😂😂 تا به خودش بیاد و بگیره، شنیدم صدای گوپس اومد، گفتم افتاد روی زمین. بعدی رو گفتم بگیر که اومد که اونم تلپی افتاد 😐 هیچی دیگه پیازای ترک خورده رو تحویل مامی دادم 😂😂
حوا ...
۲۳ بهمن ۲۱:۵۵
چرا؟! :|

خدایا :)))))
ببین کاملاً تصور کردم این صحنه رو :))) خیلی خوب بود :)))

پاسخ :

خب روحشون شاد دیگه 😁 درگیر درس و امثالهم هستن کمتر سر میزنن 😐

😄😂 دیشبم یادآوریش کردیم خیلی حال داد
ما خیلی خوبیم
خیییییلیییییی 😎
حوا ...
۲۳ بهمن ۲۲:۰۰
خیلی :))))
بیا بغلم دوباره :))

پاسخ :

بقول معینم
حوایی بووووسسسسس
حوا ...
۲۳ بهمن ۲۲:۰۳
کی؟!

پاسخ :

آسد معین سه ساله پیش یکمون

حوا ...
۲۳ بهمن ۲۲:۰۸
آخی :)

پاسخ :

آره عزیز بوساشم همه آبکیه 😂 قشنگ یه دور صورتتو میشوره واسه ت 😂
آلاء ..
۲۳ بهمن ۲۳:۰۰
منم شدیدا کتاب نخون شدم باید از پنج دیقه شروع کنم

پاسخ :

قبلنا توی اتوبوس راحت کتاب می خوندم
اما تازگیا بعد از پنج دقیقه سر گیجه و سر درد می گیرم

الانم کتاب جلو روم بازه ولی تو بگو خوندن یک خط، هییییییچ /متاسفانه/ اما قرار نیست روال به این صورت بمونه
به قول استاد شکوه، تغییر سخته، درد داره، اما شدنیه
آلاء ..
۲۳ بهمن ۲۳:۱۳
من قبل از اینکه فضای مجازی بیاد تو اتاقم بودم و فقط کتاب میخوندم هیچ سریالی و نمیدیدم بگو ده دیقه جلوی تلوزیون نشسته باشم 
بعد از اومدن فضای مجازی و گوشی های اندروید دیگه کتاب نخوندم:'(

پاسخ :

خیلی بده
درکت می کنم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من


وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ
لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ


***یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ/صف2
ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!***


این روزها که می گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان