قبل از سال نو یه پیامی رو توی گروه مامانا دیدم با این مضمون که هفتا سوره ای که با سین شروع میشه رو تک تک روی برگه بنویس و تا کن و بذار لای قرآن (صفحاتی که بسم الله داره) بعد از روز اول عید شروع کن هر روز یه سوره رو خوندن. گفته بود اگر روز اول عید سوره نور برات افتاد منتظر اتفاقات خوب باش (یه همچین چیزی)
روز اول عید قبل از اینکه بریم دیدار اقوام و بعدم دیدار یار، قرآنو به نیت اینکه سوره نور برام بیفته باز کردم و شد آنچه که باید میشد.. خیلی ذوق کردم و با خودم گفتم امسال سال منه..
هنوزم میگم امسال سال منه و توکل کردم به اون بالایی ولی توی این چند روزی که تعطیل بودیم اتفاقات ناخوشایند زیادی برام افتاد.. انقدر بد که دیگه توانمو از دست دادم و فکرای احمقانه به سرم زد ولی بازم دستامو گذاشتم رو زانوهامو بلند شدم. با همین اعتقادات نصفه و نیمم جلوی خودمو گرفتم و بلند شدم. چند روز پیش یه وویسی رو گوش می دادم که گفته بود گاهی اوقات یه اتفاقای بدی برات میفته که به خدا میگی "چرا من؟" چرا این اتفاق فقط واسه من افتاده؟ آ خدا چرا فقط منو اینجوری امتحان می کنی؟ و از این دست سوالا
میگفت اون لحظه خدا همین عجز و ناله هاتو دوست داره.. میگه بنده ی من می دونی چند وقته اینجوری باهام حرف نزده بودی.. میدونی چقدر منتظرت بودم بیای تا صداتو بشنوم؟ خلاصه ش این که ماها یاد نگرفتین توی روزای خوشی مون بریم در خونه ش و ازش تشکر کنیم. اون وقتا فقط به خودِ خودمون فکر می کنیم و آخر سر میریم پیشش (تازه اگر یادمون بیفته :|)
یه وقتایی اگر دیدی ناملایمات زندگیت زیاد شده و عنقریبه که نفستو قطع کنه، برگرد یه نگاهی به رابطه ت با خدا بنداز.. ببین شاید کوتاهی از سمت تو بوده.. شاید که نه! قطعا وگرنه خدایی که بهمون شناسوندن خیلی خیلی خیلی هوای بنده هاشو داره.. مگر نه اینکه گفتن از مادر مهربونتره و از رگ گردن نزدیک تر : )