حوالی ساعت دو و نیم زنگ زدم استاد و اجازه حضور خواستم، چرا که دوشنبه ها کلاسمون برگزار میشه و دیروز بنا به دلایلی نامعلوم از طرف استاد کنسل شد.
اصلا فکرشم نمی کردم بتونم عصری (ساعت سه و نیم) پاشم برم حرم و دو سه ساعتی تو کلاس بشینم و بعد از عرایض استاد و آموزشای مخصوص، مشغول ساخت رنگ بشم، ولی بحول و قوه الهی تونستم بدون حتا ذره ای احساس ضعف خودمو تا خونه برسونم. حوالی ساعت نُه شب بود که رسیدم خونه و افطار کردم : )
+ گلدون اشک عروسی که پارسال بذرشو کاشته بودم و زمستون اصلا بهش رسیدگی نکردم و بهار امسال با بارش های اخیر حالش بشدت خوب شد و دوباره با دیدنش حالم خوب میشه، براش خواستگار پیدا شد : )) دو تا از همکارام با دیدن قلمه ای که واسه مربی ارشدمون برده بودم ازم خواستن واسه اونام ببرم و منم با کمال میل قبول کردم چرا که گیاه اشک عروس همونطور که از اسمش پیداست، تکثیرش فقط و فقط با اشک هاییه که از خودِ برگ میزنه بیرون، زیاد میشه. امروز صبح یه ساقه شو با دستم کشیدم بالا و با ریشه هاش اومد بیرون و گذاشتمش توی یه گلدون جدا و بردم واسه مربی مون.. با خوشحالیش، خوشحال شدم.. چرا این موجود دوستداشتنی رو انقدر عاشقم؟ *_*
++ شما رو توصیه می کنم به خوردن شربت خاکشیر و لیمو
واقعا جلوی تشنگی رو می گیره... روی من که جواب داده. امیدوارم برای شما هم کارساز باشه. نوش جان : )
+++ توی شهر شما هم پروانه ها زیاد شدن یا فقط مشهد اینطور شده؟؟
یه اردی بهشت پروانه ای رو شاهدیم ^_^
+ پارسال، همین حوالی
+ اینم گلدون امروزم : )
+ نتونستم تصویرشو بذارم :| گویا این مشکلیست همگانی!