از ساعت نه صبح تا یک ظهر مشغول درست کردن کاردستی برنامه چاشت بودیم. چهل تایی کامل کردیم ولی همون مقدارم کم داشتیم
این شد که هفت هشت تایی رو قرار شد هر پنج نفرمون ببریم خونه و برش بزنیم و کامل کنیم. از ظهر که رسیدم خونه فقط یک ساعت استراحت کردم و بعد تند تند سفارشای دایی رو میزدم تا حوالی ساعت ۸ شب. دیگه بعدش نشستم به کاردستی درست کردن.
کلید مهد دست منه! چون مسیرم به نسبت نزدیک تره، قرار شد ساعت هفت همگی مهد باشیم و من پنج دقیقه ای زودتر برم و مهدو باز کنم.
قراره سر یک ساعت یه بادکنک ارایی مختصر بکنیم و تمام :| (#محرم)
اینجا امکاناتش خیلی خیلی کمتر از مهد قبلیه
دستگاه تایپ نداره و همه چیز دستی انجام میشه :|
بحول و قوه الهی، فردا عصر با یکی از مربیا قراره بریم دوره آموزشی استاد محسنی (آموزش حروف به شیوه و زبان عربی) رو یاد بگیریم. هم هزینه ش عالیه و هم مسیرش نزدیکه.
+ واقعا وقت نکردم کامنتاتونو جواب بدم.. مرسی از صبر و حوصله تون.